معنی فاصل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فاصل. [ص ِ] (ع ص) جداکننده:
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل.
سعدی.
جداکننده ٔ حق از باطل. (یادداشت بخط مؤلف). فصیل. || قاطع.
- حکم فاصل، حکم قاطع. (یادداشت بخط مؤلف). حکم نافذ و روان. (منتهی الارب). ماضی. (اقرب الموارد).
- حد فاصل، آنچه میان دو چیز فاصله باشد. برزخ.

فرهنگ معین

(ص) [ع.] (اِفا.) جداکننده دو چیز از هم.

فرهنگ عمید

جداکنندۀ دو چیز از هم: خط فاصل،
(اسم) = فاصله
(صفت) [قدیمی] قاطع،

فرهنگ فارسی هوشیار

جدا کننده حق از باطل، قاطع

فرهنگ فارسی آزاد

فاصِل، جدا کننده، قاطع،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر