معنی فتوا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فتوا. [ف َت ْ] (ع اِ) فتوی. رجوع به فتوی شود.

فرهنگ معین

(فَ) [ع.] (اِ.) نک فتوی.

فرهنگ عمید

نظر یا رٲی فقیه و مجتهد در احکام شرعی،
* فتوا دادن: (مصدر لازم) صدور رٲی و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حُکم شرعی،
* فتوا گرفتن: (مصدر لازم) پرسیدن رٲی و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دادستان

مترادف و متضاد زبان فارسی

اجازه، حکم، رای، فتوی

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) آنچه عالم دینی نویسد در موضوع حکمی شرعی رای فقیه در حکم شرعی فرعی جمع: فتاوی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر