معنی قحطی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قحطی. [ق َ] (حامص) نایابی. یافت نشدن:
برای یک دم تیغ تو صد خون میشود بر هم
در این کشور ز بختم قحطی آب است پنداری.
میر یحیی شیرازی (از آنندراج).
رجوع به قحط شود.
قحطی. [ق َ طی ی] (ع ص) بسیارخوار. و این لغتی است عراقی. (منتهی الارب).
خشکسالی، نایابی. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (حامص.)]
خشکسالی و نایاب شدن و کمیاب شدن خواربار،
خشکسالی، کمیابی، نایابی
تنگسالی، خشکسالی، غلا، قحطزار
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن ی حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند.