مقادیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مقادیر. [م َ](ع اِ) ج ِ مقدار.(دهار)(اقرب الموارد). اندازه ها.(غیاث).مقدارها. اندازه ها. پیمانه ها.(ناظم الاطباء): و هرکه مقادیر داند معلوم او باشد که کسی را چند مال باید تا غله ٔ او این مقدار باشد.(سفرنامه ٔ ناصرخسرو). خطی که از خطاطان آموخته باشند هرگز حروف وکلماتش از حال خویش بنگردد چه قاعده ٔ مقادیر حروف وکلمات در دل وی مصور شده باشد.(نوروزنامه). اما علم هیأت که شناخته شود اندر او حال اجزاء عالم سفلی و اشکال و اوضاع ایشان و نسبت ایشان با یکدیگر و مقادیر و ابعادی که میان ایشان است.(چهارمقاله ص 88).
به اقتضای مقادیر ملتئم گردند
نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون.
جمال الدین اصفهانی.
بنای کلام منظوم بر مقادیری مفصل متکرر مسجعالاواخر نهادند.(المعجم ص 30).
- اوزان و مقادیر، وزنها و مقیاسها. و رجوع به اوزان شود.
- مقادیر جسمیه، طول و عرض و عمق جسمانی.(فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
- مقادیر حسیه، مقدارهای اجسام.(فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
- مقادیر مثالیه، امتدادات مثالی که مخصوص موجودات مثالی است.(فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
|| رتبه ها.(ناظم الاطباء). مراتب. مقامات. منزلتها: مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادیر اهل روزگار داند و به حطام دنیاوی و مزخرفات آن مشغول نباشد.(چهارمقاله ص 20). در زعامت جیوش و تقدیم و تأخیر در مراتب و مقادیر و اقامت مراسم ریاست و سیاست... به اقصی الامکان رسید.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 62). || ج ِ مقدور. امور محتوم.(از اقرب الموارد). مقدرات. تقدیرها: با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آن را در معرض تلف و تفرقه آرد.(کلیله و دمنه چ مینوی ص 60). روزگار در مجال مقادیرجولان کند و گنبد دوار به نیک و بد بگردد.(سندبادنامه ص 374). کجا شد آن کمال روعت و جباری و مزید سطوت و کامگاری... تا حایل قضای آسمانی و حاجز مقادیر یزدانی گشتی.(تاریخ وصاف).
(مَ) [ع.] (اِ.) جِ مقدار؛ اندازه ها، مقدارها.
مقدار
مقدارها، اندازهها
جمع مقدار، اندازه ها و پیمانه ها
مَقادِیر، اندازه ها، مقدارها (مفرد: مقدار)،