معنی کاربر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کاربر. [ب ُ] (نف مرکب) آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند. احوذی. (منتهی الارب). قضی. ماضی فی الامور. || برهم زن کار. (آنندراج):
از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند
هست تیغ غمزهایت کاربر هم کارساز.
مخلص کاشی (از آنندراج).

فرهنگ عمید

آن‌که وسیله یا دستگاهی را به کار می‌برد،
ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف می‌کند،
دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کاردان، لایق

فرهنگ فارسی هوشیار

آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر