معنی الیس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

الیس. [اَل ْ ی َ] (ع ص) دلیر. ج، لیس. (منتهی الارب).دلیری که از چیزی نهراسد و چیزی او را مانع نباشد. (از اقرب الموارد). || شتر که هرچند بار کنند بردارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || مرد پیوسته خانه نشین. (منتهی الارب). آنکه پیوسته در خانه ماند. (از اقرب الموارد). || مرد نیکخوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، لیس. || مرد زن جلب بی غیرت و آنکه بر وی فسوس کنند. (منتهی الارب). دیوثی که بی غیرت است و او را مسخره کنند. (از ذیل اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (از اقرب الموارد).

الیس. [اِ] (اِخ) رجوع به «ژیلبر و الیس » شود.

گویش مازندرانی

عده ی زیاد گروه

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ دلیر، بی رگ

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر