معنی اهل بیت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اهل بیت. [اَ ل ِ ب َ / ب ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کسان خانه و ساکنان آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کسان خانه. مردم خانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): یک نفس را فدای اهل بیتی باید کرد. (کلیله و دمنه). و کدام خدمت در موازنه ٔ آن کرامت آید که در غیبت من بنده، اهل بیت را ارزانی فرموده است. (کلیله و دمنه). اهل بیت شیخ شادی آن شام تضرع بسیار کردند. (انیس الطالبین ص 105). من و اهل بیت من سر بر زمین نهادیم و تضرع و زاری کردیم. (انیس الطالبین ص 104). || خاندان رسول (ص). خاندان محمد (ص)، پیغمبر مسلمانان:
منم بنده ٔ اهل بیت نبی
ستاینده ٔ خاک پای وصی.
فردوسی.
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و وصی.
فردوسی.
بحق اهل بیت او که پاکانند... (تاریخ بیهقی ص 316).
گنجور علم امام زمان است ز اهل بیت
کاین شهره منزلت سوی او از نیا شده ست.
ناصرخسرو.
اگر فرمان تن کردی و در اصطخر بنشستی
از اهل بیت پیغمبر نگشتی نامور سلمان.
ناصرخسرو.
درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اهل بیت... اوباد. (کلیله و دمنه). || قریب یا خویشان از اقارب باشند یا از اباعد. (منتهی الارب): دختران را جز با کسانی کی از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نکردندی. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 98). اما چون از اهل بیت ملک دیگری نبود او را بنشاندند به طیسبون. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 158).
زه و زاد زاد و رود من زآفت زاد و رود غمناک - دل درتب گرم و دیده نمناک (تحفه العراقین خاقانی) پلو خوران (گویش گیلکی) ساکنان یک حانه افراد خانواده، خاندان پیغمبر خویشان پیغمبر: اگر خواهی که با حشمت زاهل البیت دین باشی بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی. (سنائی)، زن وفرزندشخص