معنی علاءالدین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) حکمران قندوز، در زمان حمله ٔ چنگیز به ایران. وی با قریب هفت هزار نفر از ترکان قراختائی به لشکریان چنگیزی پیوسته و به جنگ با خوارزم شاه حاضر شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول ص 37).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) احمد یلی (584- 604 هَ. ق.). وی از ممدوحین نظامی گنجوی شاعر معروف است. و نواده ٔ او زوجه ٔ اتابک قزل ارسلان بن اوزبک آخرین ِ اتابکان آذربایجان است. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 126).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) محمدبن تکش. رجوع به علاءالدین خوارزمشاهی شود.

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) علی میکال (خواجه...). وی به حسن خط مشهور و معروف بود. سالها در دیوان سلطان حسین میرزای تیموری اشتغال داشت و بعد به مقام وزارت رسید و بواسطه ٔ سلامت نفس و راستی و کوتاه دستی هرگز دچار مؤاخذه و مصادره نگشت و به اجل طبیعی درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 330).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) علی شاه. سومین تن از سلاطین بنگاله ٔ غربی که از 740 تا746 هَ. ق. سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 276).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) علی بن ابی الحزم. رجوع به ابن نفیس شود.

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) از بزرگ زادگان خراسان بود و در وزارت سلطان ابوسعید بهادرخان مدت هشت ماه خواجه غیاث الدین محمد شرکت نمود و پس از آن مستوفی دیوان شد. و وقتی که امیرعبدالرزاق که اول ملوک سربدار است در قریه ٔ باشتین خروج کرد، خواجه علاءالدین محمد در مقام دفع او برآمدو در اثنای حرب شهید شد. (از دستورالوزراء ص 331).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) حسین شاه. بیست وچهارمین تن از سلاطین بنگاله که از 899 تا 925 هَ.ق. سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 227).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) اتابک یزد (شاه...). هفتمین از اتابکان یزد که تا 662 هَ.ق. عهده دار اتابکی یزد بوده است. وی بعد از پدرش قطب الدین محمودشاه به اتابکی رسیده بود. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 402).

علأالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) ابن بواب، ابوالحسن علی بن هلال. خوشنویس عرب. رجوع به ابن بواب شود.

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) اتابک یزد. هشتمین اتابک یزد است که از 662 تا 690 هَ.ق. حکومت کرد. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 403).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) ابن نفیس، ابوالحسن علی بن ابی حزم. از اکابر اطبای اواخر قرن هفتم هجری است. رجوع به ابن نفیس شود.

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) ابن ناصرالدین، نام او علی بن محمد طرابلسی است. و در جامع اموی دمشق امام بود. وفات وی در 1032 هَ.ق. اتفاق افتاد. او راست: سکب الانهر علی فرائض ملتقی الابحر، که آن را در 990 بپایان رسانده است. (کشف الظنون).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) ابن ملیک حموی، نام او علی بن محمدبن عبداﷲ. از شعرای عرب است که در حماه متولد شد و ادب را نزد فخر عثمان آموخت. دیوان النفحات الادبیه من الریاضه الحمویه از آثار اوست. تولد او بسال 840 هَ.ق. و وفاتش بسال 917 است و در باب قرادیس در دمشق دفن گردید. (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 253).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) ابن مظفر، علی بن مظفربن ابراهیم یا هدیهبن عمربن یزید کندی اسکندرانی وداعی دمشقی. در 716 هَ.ق. درگذشت. وی عالم و ادیب و شاعر است. از آثار اوست: التذکره العلائیه در پنجاه مجلد در فنون مختلف که آن را تذکره ٔ کندیه و تذکره ٔ وداعی نیز گویند. چون وی از قبیله ٔ کنده بوده است او را کندی گفته اند. و چون کاتب ابن وداعه بوده است به وداعی مشهورشد. (از ریحانه الادب ج 3 ص 103 از کشف الظنون و هدیه الاحباب ص 201 و روضات الجنات ص 495 و ذریعه ج 4 ص 45).

علاءالدین. [ع َئُدْ دی] (اِخ) ابن غانم. نویسنده ٔ توانا و شاعر شهیر است که سنه ٔ 737 هَ.ق. در تبوک درگذشت. سال تولد او 680 است. خانه ٔ وی مجمع علما و فضلا بوده است و برادرش شهاب الدین احمد و پسرش جمال الدین عبداﷲ نیز از شعرا و ادبا بوده اند. (از فوات الوفیات ج 2 ص 77).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) ابن شاطر، علی بن ابراهیم. عالم ریاضی دمشق. رجوع به ابن شاطر و نیز به علی (ابن ابراهیم...) شود.

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی] (اِخ) مسعودشاه بن رکن الدین فیروزشاه. هفتمین تن از سلاطین ممالیک است که از 639 تا 644 هَ. ق. سلطنت کرد. وی که قبلاً در زندان بود و در هشتم ذیقعده ٔ 639 در دهلی جلوس کرد، و امر وزارت را به خواجه مهذب الدین داد، در 643 این خبر شایع شد که لشکر مغول از جانب قندهار و طالقان بنواحی سند آمده اند و اوچهه را محاصره کرده اند. مسعودشاه متوجه دشمنان گشته. چون مغولان از توجه وی خبر یافتند از ظاهر اوچهه برخاسته و به خراسان شتافتند. در این هنگام مسعودشاه از کار مملکت غفلت کرد وبه عیش و عشرت پرداخت و اختلال در احوال مملکت پدید آمد. امرا در خفیه قاصدی نزد عم او سلطان ناصرالدین محمود که در بهرایج بود فرستادند و ناصرالدین بسرعت هرچه تمامتر بصوب دهلی در حرکت آمده و مسعودشاه را گرفت و زندانی کرد. مسعود در زندان درگذشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 268) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 622).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری