معنی غبارآلود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غبارآلود. [غ ُ] (ن مف مرکب) غبارآلوده. آلوده به غبار. گردناک. دارای غبار: مُغبر. اغبر. غبراء. مقتم:
شده شیرین در آن راه از بس اندوه
غبارآلود چندین بیشه و کوه.
نظامی.
قدم گرچه غبارآلود دارم
به دیدار تو دل خشنود دارم.
نظامی.

فرهنگ عمید

آلوده‌به‌غبار، آلوده به گرد‌و‌خاک، گردآلود،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اغبر، خاک‌آلود، گردآلود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر