معنی مازن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مازن. [زَ] (اِ) استخوان میان پشت را گویند و آن را به تازی صلب خوانند. (برهان). صلب و استخوان میان کمر. (ناظم الاطباء). استخوان تیره ٔ پشت. ستون فقرات. مازو. مازه. (فرهنگ فارسی معین). مازه. استخوان میان پشت که به عربی صلب گویند و پشت مازه مشهور است. (آنندراج). || بعضی گویند جویی و ناوی است که در میان پشت از فربهی بهم رسد. (برهان) (از ناظم الاطباء).

مازن. [زِ] (ع اِ) بیضه ٔ مور. (منتهی الارب). تخم مورچه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تخم مور. خایه ٔ مور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مازن. [زِ] (اِخ) پدر قبیله ای است از تمیم. (منتهی الارب). نام پدر قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء). پدر قبیله ای. (از اقرب الموارد). ابن مالک بن عمرو، از تمیم و از عدنان و جد جاهلی است و قطری بن الفجاءه از نسل اوست. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824).

مازن. [زِ] (اِخ) مازن بن الازدبن الغوث بن نبت از کهلان و جد جاهلی است و اکثر قبایل ازد از او جدا شده است. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 824).

مازن. [زِ] (اِخ) ابن ثعلبهبن سعدالذبیانی از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824).

مازن. [زِ] (اِخ) ابن ربیعهبن زبیدبن منبه از سعدالعشیره واز کهلان وجد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824).

مازن. [زِ] (اِخ) ابن فزارهبن ذبیان از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824).

فرهنگ معین

(زِ) (اِ.) = مازه: ستون مهره ها، تیره پشت.

فرهنگ عمید

مازه

فرهنگ فارسی هوشیار

تخم مور (اسم) استخوان تیره پشت ستون فقرات مازو مازه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری