سخنان جین وبستر
-
من از مردمی که می نشینند و رو به آسمان می کنند و چشمها را در چشم خانه می گردانند و می گویند "خواست خدا چنین بوده است"، در حالی که یقین دارند چنین نیست، بسیار خشمگین می شوم.
افسوس گذشته را خوردن و به امید آینده به سر بردن نادرست است؛ باید از این لحظه بیشترین بهره را برد.
همه کس آرزو دارد که به رویدادهای غیر منتظره برخورد کند؛ این در زندگی بشر طبیعی است.
خدا آزادی را به کسانی می دهد که در جستجوی آن هستند.
وقتی کسی تقدیر را باور داشته باشد، طبیعی است که می نشیند و می گوید "هرچه خدا بخواهد همان است."
انسان وقتی در مورد موضوعی که از آن آگاهی دارد سخن بگوید یا بنویسد، می تواند سخن خود را به دیگران بقبولاند و موثر واقع شود.
من با این فلسفه که ناامیدی و نکبت و غم، نیروی اخلاقی را تقویت می کند مخالفم. افراد نیکبخت و شادمان هستند که مهر و محبت می بخشند.
با مردها سر و کله زدن به راستی نیازمند تدبیر است. اگر آدم نقطه ی حساس آنها را بیابد، مثل گربه خرخر می کنند و اگر برخلاف میل آنها رفتار کنی چنگ می زنند.
آن روز که ما زنها حقوق خود را به دست بیاوریم شما مردها باید حسابی مراقب خودتان باشید که کلاه سرتان نرود.
هیچ چیز مثل نامه نمی تواند اصطلاحات ادبی و استعداد و قدرت تخیل شخص را برساند.
ناراحتی های بزرگ نیست که صبر و بردباری نیاز دارد، بلکه این ناراحتی های خرد خرد و جگر سوراخ کن را با تبسم برگزار کردن، به راستی نیازمند روحیه است.
وقتی انسان به شخصی، مکانی و یا روش ویژه ای در زندگی عادت کند و ناگهان آن را از دست بدهد، یک جای خالی در دل انسان باقی می گذارد.
مهمترین ویژگی آدمی، قوه ی تخیل و تصور او است. برای اینکه انسان می تواند خودش را به جای دیگری در نظر بگیرد. این ویژگی، انسان را فهمیده و دلسوز می کند.
عیب کار اینجاست که در دانشکده انتظار دارند آدم همه چیز را بداند.
زندگی بدون پیشگویی های خود یکنواخت است، مرتب باید خورد و خوابید، وای به روزی که انسان همه چیز را بداند و هیچ رویداد غیرمنتظره ای روی ندهد.
دنیا پر از شادی است، اگر، هر چه پیش آید انسان بپذیرد. تنها راز کامیابی در این است که انسان چشم داشت زیادی نداشته باشد.
جوانی، کاری به سال و ماه ندارد، مهم این است که انسان زنده دل و پرنشاط باشد. ممکن است موی شما سفید باشد، اما مانند پسربچه ها بیندیشید.
بسیار مشکل است که آدم بخواهد تمام وقت مراقب خود باشد تا آنچه را احساس می کند نگوید.
برخی از افراد زندگی نمی کنند، مسابقه ی دو گذاشته اند، می خواهند به هدفی که در افق دوردست دارند برسند و در حالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیبایی های پیرامون خود را نمی بینند.
انسان هرگز چیزهایی که مزه اش را نچشیده هوس نمی کند، اما پس از اینکه یکبار مزه ی نعمتی را چشید، آن وقت دیگر محرومیت از آن دشوار است.
به ناراحتی ها (حتی دندان درد) مانند تجربه ی جالبی می نگرم و از اینکه از تجربه ی تازه ای بیخبر نمانده ام، شادمانم. آسمان بالای سر من به هر رنگی باشد، من برای هر گونه سرنوشتی آماده ام.
کامیابی و پیروزی، بسان کرم شبتاب از دور میدرخشد، ولی از فاصلهی نزدیک نه سوی دارد و نه حرارتی.
مسافرت و دیدن دنیا خود یک نوع آموختن و پروردن است.
من زمستان را دوست دارم که با برف باشد نه با باران.
چقدر دشت و صحرا پرماجرا است و لذت زندگی درآمیختن با این ماجراها است نه نوشتن آنها در کتاب.