سخنان کارل راجرز
-
جوهر و ذات خلاقیت، تازگی و نو بودن آن است و در نتیجه، ما استانداردی برای قضاوت درباره ی آن نداریم.
وقتی به دنیا نگاه می کنم، بدبینم، اما وقتی به مردم نگاه می کنم، خوشبین هستم.
در ابتدای کارم این سوال را از خود می پرسیدم که: «چگونه می توانم این فرد را درمان کنم یا تغییر دهم؟» اکنون این سوال را بدین صورت تغییر داده ا م که: «چگونه می توانم رابطه ای با این فرد برقرار کنم که او بتواند از این رابطه برای رشد شخصی خودش استفاده کند؟»
چگونه این پیشامد رخ میدهد که هر اندازه بیشتر در خویشتن به عنوان موجودی ویژه و بیهمتا فرو رفته و در پی هویت خویش میرویم، بیشتر کل انسان را در خود مییابیم؟
تنها انسان فرهیخته کسی است که آموخته باشد چگونه یاد بگیرد و تغییر کند.
تجربه برای من بالاترین اولویت را دارد. ملاک درستی و منزلت هر چیز، تجربه ی خود من است؛ نظر افراد دیگر و حتی ایده های خودم نیز به اندازه ی تجربیاتم اعتبار ندارند.
برای کسی که کاملاً در برابر تجربه های جدید راحت (باز) است و حالت تدافعی نمی گیرد، هر لحظه، می تواند سرشار از تازگی باشد.
این تجربه هاست که باید بارها و بارها به آن بازگردم تا به نزدیکی بیشتری از حقیقت دست یابم. تنها به این ترتیب است که آن حقیقت، بخشی از وجود من میشود.
برای من هیچ چیز با ارزشتر از تجربه نیست. ابزار سنجش درستی هر چیز برای من، تجربه ی شخصی خود من است.
نه ایدههای کسان دیگر و نه حتی هیچ یک از ایدههای خود من، درست تر از تجربه هایم نیستند.
من رفته رفته به یک نتیجه گیری بدبینانه و منفی درباره ی «زندگی خوب» رسیده ام. به نظر می آید که زندگی خوب شکل ثابتی ندارد، بلکه یک فرایند است؛ یک جهت است نه یک هدف.