سخنان گوته
-
مردمان جهان از خُرد تا بزرگ، تارهای سست از آرزوهای گران بر گرد خویش می تنند و خود، عنکبوت وار میان آنها جای می گیرند. ناگهان ضربت جارویی این تارهای سست را از هم می گسلد. آنگاه همه فریاد بر می آورند که کاخی آراسته به دست ستم ویران شده است.
نهال های درختان بارور را کنار هم با نظم کامل در خاک بنشانید، زیرا تنها آن کشتزاری از رحمت یزدانی بهره خواهد برد که منظم و آراسته باشد.
اگر حسد در پی آن است که خویشتن را به چنگ و دندان بدرد؛ او را در نیت خیر خود آزاد بگذار.
به زودی روزگار انتقاد و عیب جویی به پایان می رسد و به وسیله پیشرفت تمدن، آزادی اندیشه به تمام معنی در جهان حکمفرما می شود و همه کس می تواند به دلخواه خود راجع به فلسفه وجود بیاندیشد.
تنها کسانی سزاوار و شایسته ی درک آزادی و زندگانی هستند که بدانند چگونه هر روز بر مشکلات زندگانی و آزادی غلبه کرده و آزادی و زندگانی نوینی را به چنگ آورند.
کسی سزاوار آزادی است که بتواند بر هوس های خود چیره شود.
برای اینکه نویسنده ای باشید که ساده و روان بنویسد، سزاوار است که آزاد اندیش باشید.
دشواری های دنیوی نمی توانند حس زیبایی را که خداوند در روح انسان آفریده است از میان بردارند.
در مورد همه ی نو آوری ها و خلاقیت ها یک حقیقت ابتدایی وجود دارد: از لحظه ای که شخص به طور قطع مصمم به کاری می شود، همه ی امدادهای غیبی به کمک او می آیند.
هر کس با استعدادهایی آفریده شده که باید آنها را به کار بندد. به کار بستن آنها، بزرگترین سعادت در زندگی هر فرد است.
عشق و اشتیاق، بال های پرنده ی بلندپرواز خلاقیت است.
نخستین وظیفه هر فرد آن است که استعدادهای خود را پرورش دهد و از توانایی های خویش استفاده کند.
اگر از نعمت هایی که خداوند هر روز به ما می دهد با آغوش باز لذت بریم، هنگامی که بدی فرا می رسد، نیروی کافی برای تاب آوردنش داریم.
ما باید با فرزندانمان چنان رفتار کنیم که خداوند با ما رفتار می کند.
خداوند بر خلاف ما، بدان را به حال خویش می گذارد و کاری به زشت و زیبای آنان ندارد.
اگر مردم زبان «مقاصد» یکدیگر را می فهمیدند، اختلاف از میان برداشته می شد.
خوشبخت ترین مردم کسی است که برای برتری های دیگران ارزش قائل است و از شادی دیگران آن قدر شاد می شود که گویی این شادی مربوط به خود اوست.
رنج و شادی؛ این سخن مرا جز با عاقلان مگویید، زیرا مردم عوام جز نیشخند کاری نمی توانند کرد.
هر که خود و دیگران را بشناسد ناچار بدین نکته پی بَرَد که از این پس، شرق و غرب جدا نمی توانند زیست.
دانایان، هماره آماج تیر خشم و کین جاهلانند، اما همین که یکی از آنان بمیرد، مردمان به آه و ناله پردازند و به نامش پول گرد آرند تا بنایی به یادبودش بسازند و نامش را جاودانی کنند.
خوشبخت کسی است که راه قدردانی از خدمت دیگران را می داند و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس می کند.
از محالات است که کسی را برای آنچه که هست، دوست بدارند. بیشتر آدم ها چیزی را در دیگران دوست دارند که خود به آنها امانت می دهند: خودشان را، تفسیر و برداشت خودشان را از او....
مردم پست و دون به سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی، به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند.
دست طبیعت در هر دل پاک این احساس شریف را گذاشته است که به تنهایی نمی تواند خوشبخت شود و باید سعادت خود را در خوشبختی دیگران بجوید.
مهربانی رشته زرینی است که افراد اجتماع با آن به هم پیوند می خورند.
اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند که هر چه به ایشان نزدیک شوی، بزرگی و شکوه آنان بیشتر برای تو روشن می گردد و مردم پست و کم تلاش سراب را مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی، به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند.
خوشبخت ترین افراد کسی است که دانش و حکمت دیگران را قدر بداند و از خوشبختی دیگران احساس خوشحالی کند.
طبیعت همانند بیماری جسمانی در برابر ضعف اخلاقی واکنش نشان می دهد. زمانی که بر دامنه ی خطر افزوده می شود به همان نسبت بر میزان شهامت فرد نیز افزوده می گردد.
اخلاق را طوفان های روزگار تقویت می کند.
گرفتن تصمیم، اراده می خواهد و اجرای تصمیم، قدرت؛ اراده و قدرت دو بال نیکبختی هستند و بدون بال نباید پرید.
کسی که دارای عزمی راسخ است، جهان را مطابق میل خویش عوض می کند.
کاری نیست که نتوان با اراده از پیش برد. همه ی دشواری هایی که برای من پیدا شده به یاری اراده و اقدام، از بین برده ام.
شرط پیروزی، داشتن یک اراده قوی است و شرایط دیگر اهمیت چندانی ندارد.
حتی هنگام مرگ نیز وابستگی به قوت اراده و نیروی خواستن در ما وجود دارد.
به میزان افراد بشر، نیکبختی وجود دارد، اما به دست آوردن همه ی آنها فقط یک کلید دارد؛ اراده.
با یک اراده ی نیرومند، شرایط دیگر چندان اهمیت ندارد.
با داشتن اراده قوی، مالک همه چیز هستید.
مردان مقاوم و باتجربه همیشه فرصت دارند کارها را از اول شروع کنند.
مردان کامیاب غالبا از شکست، میوه پیروزی چیده اند.
مرد عمل وجدان ندارد؛ تنها مرد اندیشه است که با وجدان است.
شوهر، مغز خانه است و زن، قلب آن.
زیاده روی در گفتار برای زنان خیلی طبیعی تر از راستگویی است.
زن، شریک زندگانی و یار ساعات درماندگی است.
تا مرد خاموش است بر او خطری نیست، زیرا سرنوشت او به زبانش بسته است.
اگر نمی توانید قهرمان باشید، دست کم مرد باشید.
اگر به گدایی بخشش کنی، او را مثل خودت دوست خواهی داشت. پس تا توانی ببخش و بیهوده برای آیندگان دینار و درم میندوز؛ زیرا اگر امروز شادمان باشی، به از آن است که فردا بگویند: "فلان مردی توانگر بود."
چون بیشتر نوابغ و دیوانگان رفتار مشابه دارند، نبوغ و جنون در یک ردیف قرار می گیرند.
استعداد در فضای آرام رشد می کند و شخصیت در جریان کامل زندگی.
از همه چیز مهم تر در زندگی آن است که انسان هدفی داشته و برای رسیدن به هدف خود دارای استعداد کافی باشد.
هیچ تاریخی به دور از حب و بغض و اشتباه نیست.
مادام که خود را باور دارید، می دانید چگونه زندگی کنید.
اگر خواهی از راهزنان نیمه ی راه آسوده باشی، زر و ایمان و مقصدت را از کسان پنهان دار.
پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.
به خویشتن اعتماد کن، آنگاه راه زندگی را خواهی یافت.
هر قدر علل و موجبات اندوه آدمی کمتر باشد، نیک بخت تر است و هر چه میزان خواسته ها و تمایلات کمتر باشد، زندگی او آرام تر و به نیکبختی نزدیکتر خواهد بود.
مگر نه این است که هرگاه دلی پر از مهر و صفا رنج می برد تا شما را شادمان کند و چون شمع می سوزد تا راه شما را روشن نماید، فریاد می زنید: "برای این دیوانه زنجیر بیاورید."
کسی که می خواهد خود را از مصیبت ها برهاند، باید در جستجوی لذات خیالی نباشد. چه اگر باشد، همچون نابینایی است که راه را از چاه تشخیص نمی دهد.
غم جهان مخور که غم خوردن، سرنوشتت را دگرگون نخواهد کرد، اما تعادل زندگانیت را به هم خواهد زد.
دنیا زادگاه رنج است؛ اگر در آن بمانی، چون خواب و خیالی می گریزد و اگر سفر کنی غم با تو همراه می آید.
تا جهان بوده، بیگناهان قربانی رنج و غم بوده اند.
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد.
از این مصیبتی گران تر نیست که ابلهان، دانایان را به فروتنی بخوانند.
همه جا ابلهان را دیدم که بیش از هوشمندان تفاخر می کردند و کوته فکران را یافتم که پیوسته کوشای حکمفرمایی بر دانایان بودند.
فکر کردن بسیار آسان است و عمل کردن، بی نهایت دشوار. هیچ چیز در زندگی مشکل تر از این نیست که انسان، افکار خود را به عرصه عمل گذارد.
شما می توانید همه ی آدم های دنیا را با تمام اندیشه های گوناگون بیازمایید، اما خواهید دید که دوستی آدم های خداشناس پایدارتر است.
تا زمانی که توان اندیشیدن و امکان دوست داشتن داری، به راستی چیزی از دست نداده ای.
اندیشیدن آسان است و عمل کردن، سخت و دشوار. عمل کردن به دنبال اندیشه و نقشه و از روی تعمق و اندیشه پیدا کردن اش در جهان بسیار دشوار است.
هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد.
هیچ کس تا زمانی که نیروهایش را نیازموده، نمی داند که دامنه ی آنها تا چه اندازه گسترده است.
هیچ چیز به اندازه ی زمانی که آدمی مطلبی خنده دار می گوید، شخصیتش را نشان نمی دهد.
هنوز روز است؛ بکوش تا کاری کنی، زیرا وقتی که شب خاموش فرا رسد هیچ کس کاری نمی تواند کرد.
هر کسی نمی تواند انسان باشد.
هر کسی چیزی را می بیند که آن را در قلب خود حمل می کند.
هر کس به جهان آمد خانه ای نو ساخت و چون مُرد خانه به دیگری گذاشت. دومی، بنا را به سلیقه ی خود تغییر داد، اما هیچ کس در پی اتمام آن برنیامد.
گویند: خود ستودن خطاست، اما کسی را نتوان گفت که کار نکو کند و خرسند نباشد.
کوشش، نخستین وظیفه ی انسان است.
کسی که می خواهد رازی را حفظ کند باید این واقعیت را که رازی دارد، پنهان کند.
کسی که می خواهد اثری برای دنیا به وجود آورد، باید متوجه باشد که نگذارد دیگری وقت او را بگیرد.
کسی که شادمانی را در خانه اش بیابد، شادترین انسان روی کره ی زمین است؛ خواه شاه باشد یا دهقان.
طوفان های حوادث، اخلاقیات و روحیات انسان را تقویت می کند.
شخصیت، در جریان زندگی شکل می گیرد.
سعادتمند کسی است که هر چه پیرتر شود، مهربان تر گردد.
زندگی اندک اندک به هر کس می فهماند چه کاره است.
روح انسان آب را می ماند، از آسمان فرود می آید و بر آسمان برمی بالد و آنگاه دوباره به زمین باز میگردد، یک پیوستگی ابدی.
رفتار هر انسان، آینه ای است که او چهره ی خود را در آن نشان می دهد.
خوشبخت ترین فرد کسی است که خوشبختی را در خانه خود جستجو می کند.
چه شادی هایی که زیر پای انسان ها سرکوب شدند، زیرا بیشتر افراد به آسمان توجه دارند و آنچه را که زیر پاهایشان است نادیده می گیرند.
تنها آن کس قهرمانان را به حق تواند ستود که خود دلیرانه جنگیده باشد، زیرا تا کسی سرد و گرم جهان را نچشیده باشد قدر مردان ارزنده را نداند.
پیش از آنکه کاری بکنی، باید کسی باشی.
به کارگیری دخانیات، بیشتر از تمام جنگ ها انسان را به خاک سپرده است.
به حقیقت، کسی را می توانیم والا و محترم بدانیم که در جست و جوی خویش نیست.
از میانه روی، خوش بختی پاک سر می زند.
اقبال، در خانه ات را بکوفت و تو غافلانه در به رویش نگشودی. اما نگران مباش، فرشته ی اقبال دلی مهربان دارد و باز هم در خانه ات را خواهد کوفت.
ما می توانیم بخشش های بزرگ داشته باشیم، اما در مورد چیزهای کوچک به ندرت از خودگذشتگی به خرج می دهیم.
می گویید تنگ چشمم؛ آخر چیزی به من دهید تا بتوانم بخشش کنم.
اجرای عهد به سواد و زور و ثروت نیست، به ذات و سرشت است.
نیکی را فقط برای نفس نیکوکاری، انجام بده. اگر هم به فرزندانت پاداشی نرسد، به یقین نوادگانت از آن بهره خواهند برد.
آنچه فرزند درباره ی پدر می اندیشد مهم نیست؛ چگونه پدر بودن مهم است.
مادر، شاهکار طبیعت است.
هیچ دلبستگی ای نیست که روزی به نفرت مبدل نشود؛ حتی مهر مادری.
پژوهش بی آنکه خستگی بشناسد، از پی قانون، علت، چرا و چون، می کوشد و می پوید.
به هر عشق ناکام! به آتش پر شرار و بی دریغ دوزخ! ای کاش چیزی بدتر می شناختم که بتوانم بدان سوگند یاد کنم!
هر تردید و دودلی، یک تاخیر در پی دارد و روزها با افسوس خوردن بر فرصت های از دست رفته هدر می رود.
هر شک و تردیدی تأخیرهای خاص خود را به همراه دارد و ایام، با افسوس بر روزهای از دست رفته می گذرد.
این تضادها هستند که ما را به کامیابی می رسانند.
جوانی منزلی است که مابین مسافت کودکی و پیری واقع شده است. روزگار نیکبختی و کامیابی زندگی در آنجا می گذرد.
عاشق شوید و بلندهمتی را پیشه ی خود سازید، زیرا این ها بال های نیرومندی هستند که شما را به قله های بلند کامیابی می رسانند.
دوستی مثل اسناد کهنه است؛ قدمت تاریخ آن را قیمتی می کند.
هر زمان پیرمردی زیر خاک می رود، یک کتاب تاریخ زیر خاک پنهان می شود.
کسی که از مرگ می ترسد از زندگی هم می ترسد؛ زیرا مرگ و زندگی از یکدیگر جدایی ناپذیرند و هر دو، جلوه ی یک حقیقت به شمار می روند.
تشویق پس از نکوهش، همچون آفتاب پس از رگبار باران است.
باید پیوسته دگرگون شده، تجدید حیات کرده و جوان گردیم، در غیر این صورت، متعصب و سخت می شویم.
قلب مغرور و خودخواه هرگز نمی تواند از سرگیجه و بی حوصلگی بگریزد.
دارو بسیار است، اما تعداد کمی [از آنها] تاثیرگذارند.
عشق تند درمانی ندارد و هر دوایی آن را شدیدتر و تندتر از پیش خواهد کرد.
فقط هنگامی یک نویسنده می تواند اثری مهم به وجود آورد که کاملاً گوشه گیر شود.
هنرمند به تنهایی، ارواح را می بیند، ولی زمانی که از او خواسته می شود ارواح را پدیدار سازد، همه ی آنها را می بینند.
آن که در جایگاه نخست است، حتماً دارای نقش نخست نیست. چه بسیار پادشاهان که از سوی وزیرانشان و چه بسیار وزرا که از سوی منشی هایشان اداره می شوند.
سفر باید اسباب سرور و شادمانی و تمدد [=ترنجیدگی] اعصاب باشد، نه دلهره و خشونت و جنگ اعصاب.
ای پیر زنده دل، از گذشت عمر افسرده مشو؛ هر چند زمانه نیز موی تو را سپید کرده، اما هنوز نیروی عشق که زاینده ی جوانی است از دلت بیرون نرفته است.
آه! جوان ها! افسوس که شما قیمت و بهای وقت را نمی دانید!
جوانان عادت دارند که گفته های خردمندانه ی پیشینیان را تکرار کنند و آنها را از خویش شمارند. لاجرم در ردیف سخنان ابلهانه، گاه حرفی بس نکو می توان شنید.
جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشق ها سرانجامی ندارد.
جوانی، خود، مستی بی شراب است.
من از هیچ مکتبی پیروی نمی کنم، از هیچ استادی چاپلوسی نمی کنم... دیوانه ای هستم که قایقم را خود هدایت می کنم.
بکوش تا از ورای پوست به مغز بنگری و در پس پرده ی جدایی، پیوستگی حقیقی را ببینی، زیرا چون بر سر خوان گسترده ی جهان بنشینی، میان شرق و غرب فرقی نتوانی گذاشت.
تو در حقیقت، همانی که هستی؛ روی سرت هزار تا کلاه گیس هم که بگذاری یا کفش های گران به پا کنی، باز همانی که هستی باقی خواهی ماند.
ثروت حقیقی چیست؟ آفتابی که بر گدا و توانگر یکسان می تابد. تو ای توانگر، دل رنجه مکن که چرا گدا نیز در دنیای خویش خوشبخت است.
تو که زیردستی، لطف و خشم خواجه را یکسان گیر؛ چه بسا خواجه آنجا خشمگین آید که جای ستودن باشد و آنجا بستاید که جای خشم گرفتن باشد.
عشق ورزیدن هنری بس بزرگ است که هر چند عاشق را زر و زور نمی بخشد، او را همسنگ بزرگترین قهرمانان جهان می کند.
اگر عاقلی، با جاهلان مباحثه مکن، زیرا خود را اسیر جهل خواهی ساخت و آنان را دانایی نخواهی آموخت.
انسان شریف، شریف ها را جذب می کند و راه ماندن با آنها را می داند.
عاشق تنها زیبایی چهره را می بیند و دانا زیبایی سیرت را و عارف هر دو زیبایی را.
اگر زمانِ خود را به گونه ی درست به کار گیریم، همیشه زمان کافی خواهیم داشت.
ما همیشه وقت کافی داریم به شرط آن که هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم.
نیاسایید، زندگی در گذر است. بروید و دلیری کنید، پیش از آنکه بمیرید، چیزی نیرومند و متعالی از خود بجای گذارید تا بر زمان چیره شوید.
چرا از دشمنان شِکوه می کنی؟ مگر توقع داری که ایشان تو را که وجودت خود مایه ی آزار دل پر حسدشان است عزیز شمارند؟
دوست من، گذشته ها کتابی مهر و موم شده است.
سلامی را که از ناشناس شنوی پاس دار و چون سلام دوستی دیرین، عزیز شمار؛ با آشنای تازه به گرمی سخن بگو، زیرا پس از کلامی چند هر یک به راه خویش خواهید رفت.
شیفتگی آن است که شما چشمان زنی را دوست بدارید، بی آنکه رنگ آن را به یاد آورید.
تا راز این نکته را درنیابی که: "بمیر تا زنده شوی"، میهمان گمنامی در سرزمین ظلمت بیش نخواهی بود.
گاه خاموشی، بهتر از سخن، از راز دل خبر می دهد.
افراد، ویژگی خود را بیشتر از همه با این نشان می دهند که به چه چیز می خندند.
از اینکه در کنارم هستی بسیار شادم؛ بودنت به من کمک می کند که دریابم دنیا چقدر زیباست.
اگر تو را همان گونه که هستی بپذیرند، بدتر خواهی شد و اگر با تو به گونه ای رفتار کنند که گویی همانی هستی که لایق آنی، همان خواهی شد.
انسان نه برای حل و فصل مسائل جهان هستی، بلکه برای یافتن اینکه چه باید بکند، پا به گستره ی وجود نهاده است.
ای دلبر من، غزل هایی را که روزگاری در دشت و دمن برایت می سرودم، اکنون در دیوانی فشرده و زندانی کرده ام، زیرا زمانه ناسازگار است.
ای عشق! تو افسر زندگی و بختِ بیداری.
خدایا، هنر چقدر فرازمند، عمر چه کوتاه!
دنیا پر از ابلیسانی است که پیوسته به ما کینه می ورزند، زیرا طاقت آنکه کمال خود را به حال خود گذارند، ندارند.
زندگی بدون کار، مردن پیش از وقت است.
زندگی را هر گونه که نگاه می کنی زیبا است.
عشق، پریشانی زندگی است.
عشق، تاج زندگی و سعادت جاودانی است.
فقط کافیست برخیزید و وارد میدان کارزار زندگی شوید تا کار، کامل شود و به پایان برسد.
من در تولد خود نقشی نداشتم و در مرگ خود نیز نقشی ندارم؛ نقش من همه در زندگی من است.
روحی که زیبایی را می بیند گاهی تنها می ماند.
زیبایی به هرجا که وارد شود مهمان عزیزی است و پذیرایی خواهد شد.
زیبایی ناپایدار و فضیلت جاودانه است.
زیبایی، بزرگتر از خوبی است، زیرا دربرگیرنده ی خوبی نیز می شود.