Chill به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
سردکردن
-
خنک شدن
-
سرما
-
خنکی
-
چایمان
-
مایه دلسردی
-
ناامید
-
مایوس
-
تبرید، سردکنندهف قالب فلزی، خنک کن
-
سرما، خنکی
-
سرما، خنکی