address به فارسی | دیکشنری انگلیسی

address
  • (vi and vt):درست کردن

  • مرتب کردن

  • متوجه ساختن

  • قراول رفتن

  • دستوردادن

  • اداره کردن

  • نظارت کردن

  • خطاب کردن

  • عنوان نوشتن

  • مخاطب ساختن

  • سخن گفتن

  • (n): عنوان

  • نام ونشان

  • سرنامه

  • نشانی

  • آدرس

  • خطاب

  • خطابه

  • نطق

  • عریضیه

  • طرزخطاب

  • برخورد

  • نشانی مکان خاصی در حافظه که دسته ای از داده ها در ان ذمخیره شده اند. نشانی یک دیسک ران عموماً مشخص کننده ی سیلندر، شیار و قطاع است. هر نشانی با توالی خاص از حروف یا اعداد تعریف می شودکه مکان داده ها در رایانه یا هر وسیله ی جانبی خاص را مشخص می کند.

  • آدرس، نشانی

  • (موضوعی را) مورد بحث قرار دادن، (ادعایی را) متوجه کسی کردن، مخاطب قرار دادن

  • آدرس (نشانی) - عددیا الگوی بیتی که مکانی را در حافظه کامپیوتر مشخص می کند. هر مکانی دارای آدرس جداگانه ای است. حرف و عددی که معرف ستون وسطر یک سلول در برنامه صفحه گسترده است

  • آدرس، نشانی دادن، نشانی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری