braid به فارسی | دیکشنری انگلیسی

braid
  • قیطان

  • گلابتون

  • مغزی

  • نوار

  • حاشیه

  • حرکت سریع

  • جنبش

  • جهش

  • ناگهان حرکت کردن

  • جهش ناگهانی کردن

  • بافتن (مثل توری وغیره)

  • بهم تابیدن وبافتن

  • مویسر را با قیطان یاروبان بستن

  • گلابتون - سوزن دوزی روی پارچه یا توری به وسیله ماشین دوزندگی مخصوص - الیاف پشم با ظرافت 36- 40 نوارباریک یا پهن برای دوختن به لبه لباس - نوار یا قیطان پهن یا مدور با بافت غیر معمولی مانند بند کفش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری