chill به فارسی | دیکشنری انگلیسی

chill
  • سردکردن

  • خنک شدن

  • سرما

  • خنکی

  • چایمان

  • مایه دلسردی

  • ناامید

  • مایوس

  • تبرید، سردکنندهف قالب فلزی، خنک کن

  • سرما، خنکی

  • سرما، خنکی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری