filter به فارسی دیکشنری انگلیسی
-
صافیصافی
-
پالونه
-
آب صاف کردن
-
تصفیه کردن
-
پالودن
-
صاف کردن
-
چیزیکه بعضیپرتوها از آن میگذرند ولی حائل پرتوهای دیگر است
-
صافی - فیلتر - صاف کننده
-
صافی
-
پالایه وسیله ای انتخابگر که گستره ی مطلوب سیگنالها یا انرژی را عبور میدهد و بقیه را تضعیف می کند. بنابراین پالایه ی الکتریکی شبکه ایست که جریانهای متناوب با بسامد مورد نظر را عبور میدهد و سایر بسامدها را تضعیف می کند. پالایه ی آکوستیک نیز فقط بسامدهای صدای مورد نظر را منتقل می کند. به همین ترتیب، پالایه ی نوری گستره ی طول موج مورد نظر در طیفهای مرئی، فرابنفش یا زیر قرمز را عبور می دهد.
-
فیلتر، پالایه
-
پالایه، صافی، تصفیه کردن، زلال کردن، صاف کردن، پالودن
-
صافی
-
پالایه
-
صافی
-
پالایه
-
صافی
-
صافی
-
فیلتر
-
صافیدن
-
پالایه
-
پالودن
-
صافی، فیلتر - 1. برنامه ای که فایلی را کاراکتر می خواند و فایل جدیدی را به وجود می آورد. 2- در برنامه های نقاشی و عکس رنگی، این وسیله برای اصلاح تصویر به کار می رود. نگاه کنید به image processing. 3- در الکترونیک، وسیله ای که سد سیگنالها یا فرکانسهای خاصی می شود. 4- وسیله ای که نور طول موجهای خاصی را سد می کند، صافی ها در جلوی صفحات کامپیوتر قرار می گیرند تا درخشندگی را کاهش دهند. 5- مواردی که ذرات غبار را از هوا پاک می کند، گاهی صافی را در جلوی پروانه ی خنک کننده ی کامپیوتر به کار می برند.
-
فیلتر، صافی