light به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
فروغ
-
روشنائی
-
نور
-
چراغ
-
آتش
-
کبریت
-
آتش زنه
-
لحاظ
-
برق چشم
-
وضوح
-
تابان
-
آشکارکردن
-
آتشزدن
-
مشتعلشدن
-
آتشگرفتن
-
سبک وزن
-
ضعیف
-
خفیف
-
آهسته
-
اندک
-
آسان
-
کمقیمت
-
کم
-
سهلالهضم
-
چابک
-
فرار
-
زودگذر
-
هوسآمیز
-
بیغموغصه
-
وارسته
-
بیعفت
-
هوسباز
-
اصطلاح کمرنگ بودن کالای رنگ شده - نور - چراغ - آتش - کبریت - روشن - رنگ روشن - روشنایی - فروزان
-
نور نوعی تابش الکترومغناطیسی که طول موجهای آن توانایی تحریک حس بینایی را دارند. گستره ی آن از 4000A یا 0/4 میکرومتر (بنفش دور) تا 7700A یا 0/77 میکرومتر (قرمز دور) اسن.سرعت نور مشابه با سرعت امواج رادیویی معینی 299792/4562Km/s است.تابش زیر قرمز نامرئی دربرخی از لیزرها نیز نور نامیده می شود.
-
نور
-
نور (ی)
-
چراغ
-
روشنایی
-
نور
-
نور
-
چراغ
-
سبک
-
نورگیر
-
نور - 1- تشعشع الکترومغناطیسی قابل دیدن. 2- نقطه ی مقابل bold در شکل حروف.