mean به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
میانه
-
متوسط
-
وسطی
-
واقع دروسط
-
حد وسط
-
میانه روی
-
اعتدال
-
منابع درآمد
-
عایدی
-
پست فطرت
-
بدجنس
-
آب زیرکاه
-
قصد داشتن
-
مقصود داشتن
-
هدفداشتن
-
معنی ومفهوم خاصی داشتن
-
معنی دادن
-
میانگین میانگین
-
میانگین حسابی
-
میانگین، متوسط
-
میانگین (!) یک معیار آماری، مشتق از مجموع یک رشته نمرات تقسیم بر تعداد آنها. (2) قصد، منظور. (3) معنی دادن.
-
متوسط، وسیله، میانگین، معدل، میانگی، واسطه
-
میانگین، متوسط
-
میانگین
-
متوسط
-
میانگین