quench به فارسی | دیکشنری انگلیسی

quench
  • فرو نشاندن

  • دفع کردن

  • خاموش کردن

  • اطفا

  • سریع سرد کردن - سریع سرد شدن

  • سرد کردن ناگهانی

  • خاموش کردن، فرو نشستن

  • سرد کردن ناگهانی مواد داغ تخلیه شده از یک راکتور

  • سردکردن

  • سرمادادن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری