quench به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
فرو نشاندن
-
دفع کردن
-
خاموش کردن
-
اطفا
-
سریع سرد کردن - سریع سرد شدن
-
سرد کردن ناگهانی
-
خاموش کردن، فرو نشستن
-
سرد کردن ناگهانی مواد داغ تخلیه شده از یک راکتور
-
سردکردن
-
سرمادادن