spray به فارسی | دیکشنری انگلیسی

spray
  • شاخه کوچک

  • ترکه

  • افشانک

  • افشانه

  • ریزش

  • ترشح

  • قطرات ریز باران که بادآنرا باطراف میزند

  • افشان

  • چیز پاشیدنی

  • سم پاشی

  • دواپاشی

  • تلمبه سم پاش

  • گردپاش

  • آب پاش

  • سمپاشی کردن

  • پاشیدن

  • افشاندن

  • زدن (دارو وغیره)

  • افشاندن - پاشیدن - پاشیدنی - تزئینات گل و بوته - اسپری - پاشین تحت فشار مایع بصورت ذرات ریز

  • افشاندن

  • افشانه، افشاندن، افشک

  • افشاندن

  • افشانه

  • اسپری

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری