suspend به فارسی | دیکشنری انگلیسی - جدول یاب

suspend به فارسی دیکشنری انگلیسی

suspend
  • آویزان شدن یا کردن

  • اندروابودن

  • معلق کردن

  • موقتا بیکار کردن

  • معوق گذاردن

  • معلق کردن

  • آویزان شدن، ایستادن

  • معوق داشتن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر