suspend به فارسی دیکشنری انگلیسی
-
آویزان شدن یا کردن
-
اندروابودن
-
معلق کردن
-
موقتا بیکار کردن
-
معوق گذاردن
-
معلق کردن
-
آویزان شدن، ایستادن
-
معوق داشتن.



