tincture به فارسی | دیکشنری انگلیسی

tincture
  • تنتور

  • طعم جزئی

  • اثر جزئی

  • رنگ جزئی

  • ته رنگ

  • رنگ زدن

  • آلودن

  • تنتور (ماده ای حل شده در الکل)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر