update به فارسی | دیکشنری انگلیسی

update
  • بهنگام در آوردن بصورت امروزی در آوردن

  • جدید کردن

  • بهنگام رساندن

  • به هنگام درآمدن، روزامد کردن

  • روز آمد کردن 1. اعمال تغییرات لازم در پرونده ی اصلی کامپیوتر با اطلاعات جاری. 2. اصلاح دستورالعمل به صورتی که اعداد نشانی محتوی آن با هر بار انجام دستورالعمل به مقدار معینی افزایش پیدا کند.

  • به روز رسانی

  • به هنگام کردن، به روز کردن

  • به هنگام آوردن، به روز در آمدن، به تاریخ روز، به روز رساندن، بهنگام درآوردن، به روز درآوردن، بهنگام کردن، بموقع کردن، بوقت کردن، تازه کردن

  • بهنگام در آوری، به روز در آوردن، به هنگام در آوردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری