worm به فارسی | دیکشنری انگلیسی

worm
  • کرم

  • سوسمار

  • مار

  • خزنده

  • خزیدن

  • لولیدن

  • مارپیچ کردن

  • کرم

  • لوله ی مارپیچی حلزونی، پیچ حلزون

  • کرم

  • یکبار بنویس چند بار بخوان، یکبار بنویس چند بار بازیاب.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری