معنی انبوه‌ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Avalanche, Close, Cloud, Cluster, Dense, Exuberant, Horde, Thick, Luxuriant, Mass, Opulent, Overgrown, Prodigal, Rank, Scores, Superabundant, Thickset, Throng

فارسی به ترکی

gür

فارسی به عربی

جماعی، دراجه، رتبه، سمیک، فاخر، کتله، کثیف، کومه، مجموع اجمالی، أَثِیث

فارسی به ایتالیایی

massa

folto

فارسی به آلمانی

Buschig, Fahrrad [noun]

پیشنهادات کاربران

متراکم

پر . بسیار متراکم . زیاد . مملو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر