معنی آبستن گشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
آبستن گشتن. [ب ِ ت َ گ َ ت َ] (مص مرکب) آبستن شدن. رجوع به آبستن شدن شود:
این بلایه بچگان را ز چه کس آمده زِه
همه آبستن گشتند به یک شب کِه ْ و مِه ْ.
منوچهری.
|| رشوه در خفا ستده بودن.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) حامله شدن باردارگشتن آبستن شدن، شکوفه خرد برآوردن درخت آبستن شدن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.