معنی آبکی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آبکی. [ب َ] (ص نسبی) در تداول عامه، رقیق. تنک. گشاده. || مایع و روان. مقابل جامد.
مایع، روان، کنایه از: بی دوام و نامطمئن، پرآب. [خوانش: (بَ) (ص نسب.)]
آنچه مانند آب باشد،
آبدار، پرآب،
آبلمبو،
[مقابلِ غلیظ] رقیق،
بیمحتوا،
(اسم) مشروب،
آبدار، شل
شل
آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع،
(متضاد) جامد
(صفت) آنچه مانند آب است مایع روان. مقابل جامد، رقیق تنک گشاده، پر آب آبدار، دانه ای که آب بخود کشیده و آماده جوانه زدن و سبز شدن باشد.