معنی آبگاه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آبگاه. (اِ مرکب) ورد. مورد. (زمخشری). منهل. مصنعه. تالاب. استخر. آبخور. || مثانه. || تهیگاه. زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران. خاصره.

فرهنگ معین

تالاب، استخر، پهلو، زیر دنده، مثانه. [خوانش: (اِمر.)]

فرهنگ عمید

جای آب، آبخور،
تالاب، استخر،
(زیست‌شناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه،
مثانه،

حل جدول

مثانه

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) آبخور تالاب استخر، پهلو، تهیگاه خاصره، مثانه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر