معنی آب بند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آب بند. [آب ْ، ب َ] (نف مرکب) آنکه ماست و پنیر و سرشیر و خامه کند. || آنکه درزهای ظروف فلزین با موم مذاب یا قلعی سد سازد. || آنکه یخ گیرد.
سَّد، کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند، کسی که تَرَک ظروف شکسته را می گرفت. [خوانش: (بَ) (ص. اِمر.)]
کسی که یخ میسازد،
آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست میکند،
(اسم) سد،
سد
(صفت اسم) آنکه آبرا بندکند، آنکه آب در ظرفی ریزد، آنکه ماست و پنیر و سر شیر و خامه سازد، آنکه درزهای ظروف فلزی را با موم مذاب یا قلعی سد کند، آنکه یخ گیرد، دستگاهی مجهز بدرهای متحرک که برای حرکت کشتیها بین دو نقطه رودخانه که هم ارتفاع نیستند بکار رود.
سد رودخانه ای