معنی آب حسرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آب حسرت. [ب ِ ح َ رَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) اشک:
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران.
سعدی.
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند.
حافظ.

فرهنگ معین

(بِ حَ رَ) [فا - ع.] (اِمر.) اشک، سرشک.

حل جدول

اشک

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آب رسانه

فرهنگ فارسی هوشیار

آب رسانه (رسانه: حسرت) (اسم) اشک سرشک.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر