معنی آرایشگر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آرایشگر. [ی ِ گ َ] (ص مرکب) زاین. مزیِّن. مشّاطه. || سلمانی. گرّای.

فرهنگ معین

(یِ گَ) (ص فا.) آن که آرایش کند، سلمانی.

فرهنگ عمید

کسی که دیگران را آرایش کند، آرایش‌کننده، سلمانی، آرایشکار،
کسی که جایی را تزئین و آماده می‌کند، دکوراتور،

حل جدول

مشاطه، سلمانی، پیرایشگر، آراینده، چهره آرا

آینه دار

مشاطه

آینه‌دار

مترادف و متضاد زبان فارسی

آراینده، چهره‌آرا، مشاطه، پیرایشگر، حلاق، سرتراش، سلمانی

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آنکه آرایش کند آراینده سلمانی.

پیشنهادات کاربران

مشاطه گر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری