آرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
[په.] (اِ.) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید.، ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن.
فرهنگ عمید
گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات بهدست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود،
حل جدول
گندم سوده
محصول آسیاب
گندم سوده، محصول آسیاب، دستور و فرمان
گویش مازندرانی
آرت
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) نرمه و آس کرده ی حبوب گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات بدست آید: آرد گندم آردجو آرد برنج. (اسم) روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی. صحیح (ارد) است.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.