معنی آرزوانه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آرزوانه. [رِ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) وَحم. ویارانه. آنچه آبستن از خوردنیها و غیرخوردنیهای عادی چون گِل و زغال آرزو کند خوردن را. || آنچه خویشان و کسان زن آبستن پزند و او را فرستند. || آنچه آرزو کنند. هوسانه. موضوع آرزو: آرزوانه همانقدر است که می بینی چو یک دم گذشت دگر بار آن ناآرزوانه شود و برنجاندت و این تن تو لقمه ٔ آرزوانه ٔتست. (کتاب المعارف). پس با خود بس آی و ترک آرزوانه ٔ خود بگوی و این هوا پوست و آرزوانه مغز است، تو ازاین پوست و از این مغز بگذر تا بجنت مأوی برسی. (کتاب المعارف). آرزوانه چو دانه ای است که در میان فَخَک باشد. (کتاب المعارف).
آنچه آرزو کنند،
آنچه زن آبستن در اوایل آبستنی هوس کند که بخورد، ویارانه،
ویار
ویارانه
(اسم) آنچه آبستن از خوردنیها و غیر خوردنیهای عادی (مانند گل و زغال) برای خوردن آرزو کند، آنچه خویشان زن آبستن پزند و برای او فرستند.