آرنج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
آرنج. [رَ] (اِ) مفصل و بند و میان بازو و ساعد از طرف وحشی. مرفق. آرج.آرن. آران. وارَن. وارنج. آرنگ. رونکک:
گهی ببازی بازوش را فراشته داشت
گهی به رنج جهان اندرون بزد آرنج.
ابوشکور.
آستین ازبرای رنج و الم
تا به آرنج برزنی هر دم.
اسدی (از شعوری).
زبهر سنگ ملمع که آیدت در دست
بسا کسان که شکستی بسنگشان آرنج.
امیرخسرو دهلوی.
|| یاز. ذراع. اَرَش.
فرهنگ معین
(رِ) (اِ.) مرفق، مفصل میان ساعد و بازو.
فرهنگ عمید
محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو،
حل جدول
آرن، مرفق
مرفق
مرفق، وارن
ارن
آرن
وارن
آران
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرنگ، مرفق، وارن، وارنگ
فرهنگ فارسی هوشیار
مفصل وبند میان بازو، مرفق
پیشنهادات کاربران
آران
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.