معنی آزمند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آزمند. [م َ] (ص مرکب) حریص. مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور.صاحب آز. آزناک. طمعکار. پرخواه. ولوع:
حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمند
گر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر.
سوزنی.
- امثال:
آزمند هماره نیازمند است.
(مَ) (ص مر.) حریص، طمع کار.
صاحب آز، حریص، آزور، آزناک،
حریص، طمع کار
شره
آزناک، آزور، حریص، طماع، طمعکار، مولع،
(متضاد) قانع
حریص، مولع، شره، طمعکار