معنی آسه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آسه. [س َ / س ِ] (اِ) زردی و پژمردگی که بر روی آدمی یا بر گیاه افتد: صفاره؛ آسه ٔ غَله. المصفور؛ گرسنه ٔ آسه زده. (مهذب الاسماء). شاید در غله مرادف زنگ و زردی باشد. || اصل السوس. ریشه ٔ شیرین بیان. || قسمی از فیلزهره و دیوخار که بلاطینی آن را لیسیوم بارباروم گویند.
آسه. [س َ / س ِ] (اِ) زمین که برای کشت آماده کرده باشند. آبَسته:
چو ابر کف شه تقاطر نماید
زر از آسه ٔ طَمْع سائل بروید.
منجیک.
و این کلمه را آسر نیز ضبط کرده اند با همین شاهد، و ظاهراًآسه صحیح است. || آس. آسیا. رحی.
آس، آسیا، محور، سنگ آسیا. [خوانش: (~.) (اِ.)]
(س ِ) (اِ.) آفتی که در گیاه باعث پژمردگی می شود.
کشت و زراعت، زمینی که برای کشت آماده کرده باشند. [خوانش: (~.) (اِ.)]
(ریاضی) محور،
(زیستشناسی) دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد،
سنگ آسیا،
زنگ۳
زردی روی گیاه، مهره دوم گردن
درختچه خاردار مناطق گرم، زردی روی گیاه، مهره دوم گردن
دومین مهره گردن
مهره گردن
زردی روی گیاه
درختچه خاردار مناطق گرم
پایه، محور، آسک، آس، دستاس، سنگآسیا
از روستاهای بلوک خانقاه پی واقع در سوادکوه
زردی وپژمردگی بر انسان یا برگیاه افتد
کشت و زراعت