معنی آفتاب گردان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آفتاب گردان. [گ َ] (اِ مرکب) سایبان. چتر. || لبه ای جدا که بر مقدم کلاه پیوستندی در سفرها تا آفتاب بر روی کمتر تابد. || گلی که ساق آن بستبری ِ دو ابهام و درازای آن ببالای آدمی و بیشتر رسد با برگهای بزرگ و مزغّب و گلی زرد و پهن و بزرگ چون صحنی خرد، وتخم آن را چون تخمه هندوانه سمچکی در گیلان تفت داده و مغز آن را خورند. تنوم. دوارالشمس. || آفتاب پرست. حربا. روزگردک. (محمودبن عمر). بوقلمون.

فرهنگ معین

(ص فا.) سایبان، چتر، پارچه ضخیم یا لبه کلاه که جلو تابش آفتاب بر چهره را می گیرد، (اِمر.) گیاهی از تیره مرکبان که تخم آن را تف داده یا روغن گیرند. [خوانش: (گَ)]

فرهنگ عمید

گیاهی با برگ‌های درشت و ساقۀ بلند و گل‌های سبدی زردرنگ که میان آن‌ها تخم‌هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن‌ها را تف می‌دهند و مغز آن را می‌خورند. روغن آن را نیز می‌گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک‌ها به کار می‌برند، گل آن همواره رو به آفتاب می‌گردد، گل آفتاب‌گردش، آفتاب‌گردک، روزگردان،

آنچه برای جلوگیری از تابش آفتاب به بدن به کار ببرند، مانند سایه‌بان و چتر،
تکۀ چرم یا پارچۀ ضخیم که آن را مانند لبۀ کلاه درست می‌کنند و در تابستان بالای پیشانی می‌بندند که آفتاب به چهره نتابد، لبۀ کلاه،

حل جدول

ورتاج

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر