معنی آناناس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آناناس. (فرانسوی، اِ) نام درختی با میوه ای بهمان نام.

فرهنگ معین

[فر.] (اِ.) درخت کوچکی که در آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی می روید. برگ هایش دراز و گل هایش خوشه ای است، میوه اش درشت و لذیذ است. از آن کمپوت، مربا و ترشی هم درست می کنند، عین الناس، قشطه.

فرهنگ عمید

میوۀ مخروطی‌شکل درشت، آبدار، و معطر دارای پوست چوبی سخت و خاردار که دارای
درخت این میوه با برگ‌های دراز و گل‌های خوشه‌ای ریز آبی،

حل جدول

قطشه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کاجدیس

فرهنگ فارسی هوشیار

فرانسوی بر گرفته از عین الناس تازی کاجدیس (اسم) گیاهی از دسته آناناسها نزدیک به تیره نرگسیها از راسته تک لپه ییها. اصل این گیاه از آمریکاست و برگهایش دراز و غالبا دور آنها خاردار است. گلهایش خوشه یی و بساقه چسبیده است، میوه گیاه مذکور که جزو مرکبات است یعنی چندین میوه گیاه مذکور که جزو مرکبات است یعنی چندین میوه در یک پوست جمع شوند و تشکیل یک میوه بزرگ دهد (مانند پرتقال نارنج و لیمو) . این میوه خوراکی است و از آن کمپوت مربا و ترشی سازند. یا آناناس وحشی. نوعی آناناس که خودروست و میوه اش از آناناس معمولی کوچکتر است آناناس بری یبانی آناناس.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر