معنی ابتکار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ابتکار. [اِ ت ِ] (ع مص) بامداد کردن. (زوزنی). بامداد از جای شدن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن. || اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوه ٔ چیزی واگرفتن. (زوزنی). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوه ٔ اول رسیده را. || نو آوردن چیزی. (صراح). اختراع. || دوشیزگی ببردن. (تاج المصادر بیهقی). || پسر زادن در نخستین بار. || شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را.
- قوه ٔ ابتکار، قوه ٔ اختراع.
(مص ل.) نوآوری، (اِمص.) اختراع. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
آوردن روشی نو، انجام دادن کار بیسابقه، نوآوری،
اختراع،ابداع،نوآوری
نوآوری و اختراع
نوآوری، نوآوردگی
نوآوری
ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری، ذوق، قریحه، پگاهخیزی، سحرخیزی
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست (مصدر) در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، (مصدر) نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، (اسم) نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار.