معنی ابطال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابطال. [اَ] (ع اِ) ج ِ بَطَل. دلیران. شجاعان. دلاوران:
ابطال صف آرای درآیند به ابطال
اعلام جهانگیر درآرند به اعلام.
مسعودسعد.
ابطال در ظلمات معرکه به نور شموع رماح وعکس مشاعل سلاح استضائه نمودند. (تاریخ معجم).

ابطال. [اِ] (ع مص) باطل کردن. نقض. رد. نسخ. الغاء. عزل کردن. شکستن. لغو کردن. اِقاله. نادرست کردن. تباه کردن. ناچیز کردن: بمجرد گمان... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی نمودن... تیشه بر پای خود زدن بود. (کلیله و دمنه). || دروغ و باطل و هزل گفتن. باطل آوردن.

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ بطل، دلیران.

باطل کردن، لغو کردن، بیهوده کردن، ناچیز کردن، دروغ و باطل گفتن. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

بطل

باطل کردن، لغو کردن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بیهده سازی، هیچ سازی، ناچیز کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

اقاله، الغا، باطل، باطل‌سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض، دروغ‌گفتن، هزل‌گویی

فرهنگ فارسی هوشیار

باطل کردن، رد، عزل کردن

فرهنگ فارسی آزاد

اَبْطال، شجاعان، دلیران (مفرد: بَطَل، مُؤَنّث: بَطَلَه)،

پیشنهادات کاربران

باطل کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری