معنی ابه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابه. [اَ هِن ْ] (ع اِ) اَبْهی. ج ِ بَهْو.

ابه. [اَب ْه ْ / اَ ب َه ْ] (ع مص) یاد آوردن چیزی را. یا فراموش کردن و باز یاد آوردن. دریافتن چیزی که فراموش کرده باشند.

ابه. [اَ ب َه ه] (ع ص) گلوگرفته. اَبح ّ.

ابه. [اَ ب َه ْ] (ع اِ) رسوائی. ننگ. || (مص) شرم. شرم داشتن. (مصادر بیهقی).

ابه. [اَ ب َ] (ترکی، پسوند) در بعض اعلام ترکی این کلمه چون مزید مؤخری آمده است و نمیدانم معنی آن چیست، اگر حرف اول آن مضموم باشدشاید همان کلمه ٔ اُبه بمعنی ایل و طائفه و مخیم ایل یا طایقه باشد: آی ابه. ارسلان ابه. بک ابه. قتلغابه.

ابه. [اُ ب ِ] (اِخ) جزیره ای است از گنگ بار یونان بمغرب شبه جزیره ٔ یونان در دریای اژه که بقرون وسطی آنرا نگروپن مینامیدند و کرسی آن کالسیس است، دارای 18000 تن سکنه.

ابه. [اُب ْ ب َ / ب ِ] (ترکی، اِ) مخیم و طائفه و ایلی از ترک:
ای بیوک اُبّه و کیخای ده
دبّه آوردم بیا روغن بده.
مولوی.

ابه. [اُب ْ ب َ] (اِخ) نام شهریست به افریقیه از ناحیه ٔ اُرِبس و میان آن و قیروان سه روزه راه باشد. این شهر بکثرت فواکه مشهور و بدانجا زعفران زرع شود و از آن بلد است، ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالمعطی بن احمد انصاری اُبّی و او از ابی حفص عمربن اسماعیل برقی روایت کند و از او ابوجعفر احمدبن یحیی الجارودی به مصر روایت آرد. و نیز از آنجاست ابوالعباس احمدبن محمد الابّی ادیب و شاعر. وی به یمن مسافرت کرد و در آنجا درک صحبت الوزیر العیدی کرد و به مصر بازگشت و در آنجا اقامت گزید و هم در مصر به سال 598 هَ. ق. درگذشت. (از معجم البلدان یاقوت). و رجوع به مراصدالاطلاع و روضات الجنات ص 330 س 39 شود.

ابه. [اَ ب َه ْ] (ع اِ) اَب. پدر.

ابه. [اِ ب َه ْ] (ع اِ) ننگ و گویند خشم. (مهذب الاسماء). ننگ و رسوائی. (منتهی الارب). آنچه از او شرم دارند.

فرهنگ عمید

آلاچیق
جایی که طایفه‌ای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگی می‌کنند،
[قدیمی، مجاز] طایفه، ایل،

حل جدول

خانه ترکمنی

کلبه ترکمنی

ایلی از ترک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری