جدول یاب باشگاه حل جدول مسابقه جدول واژه های پیشنهادی درخواست معنی امکانات سایت وبلاگ جدول یاب فال حافظ استخاره آب و هوا نظرسنجی ها اوقات شرعی کشور های جهان
قوانین | تماس با ما | درباره ما

معنی ابهاج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابهاج. [اِ] (ع مص) شاد کردن. (مصادر بیهقی) (زوزنی). شاد و مسرور ساختن. || شادی کردن. شاد شدن. || ابهاج ارضی، صاحب نبات زیبا گردیدن زمینی. || خوب و نیکو گردیدن.

حل جدول

شادی

فرهنگ فارسی آزاد

اِبْهاج، مَسرُور کردن، شاد گردانیدن، شادی و سرور،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر
ابهاج: ابهاج. [اِ] (ع مص) شاد کردن. (مصادر بیهقی) (زوزنی). شاد و مسرور ساختن. || شادی کردن. شاد شدن. || ابه... ابهاج: شادی ابهاج: اِبْهاج، مَسرُور کردن، شاد گردانیدن، شادی و سرور،