معنی اجباری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(اِ) [ع - فا.] (ص نسب.) خدمت نظام وظیفه، سربازی.
سربازی
الزامی
ناخواسته، به زور
اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری، اجباراً، جبراً، قهراً،
(متضاد) اختیاری
سربازی – خدمت نظام
ناگزیری ناخواستی (صفت) منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه.