معنی اجساد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اجساد. [اِ] (ع مص) رنگ کردن بزعفران و مانند آن. || بتن ملصق گردانیدن جامه را. (منتهی الارب).

اجساد. [اَ] (ع اِ) ج ِ جَسَد. بدنها. جسمها. تن ها. || در صناعت کیمیا عبارت از زر و سیم و آهن و مس و سُرب و رصاص (قلعی) و خارصینی است و از آن رو آنها را اجساد گویند که چون آتش آنها را دریابد ثابت و مقاوم باشند، برخلاف ارواح. (مفاتیح خوارزمی).

اجساد. [اَ] (ع اِ) (ذوات الَ....) چهار برج قوس، حوت، جوزاء، سنبله، یعنی چهار برج آخر هر فصل و آن را بروج مجسّده نیز گویند. (منتهی الارب). و رجوع به ذوات الاجساد شود.

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ جسد؛ بدن ها، تن ها، جسم ها.

فرهنگ عمید

جسد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پیکرها

فرهنگ فارسی هوشیار

ج جسد، بدنها، جسمها، تن ها

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر