معنی اجمال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اجمال. [اِ] (ع مص) اجمال شحم، گداختن پیه را. بگداختن چربش. (منتهی الارب). || اجمال در طلب، آهستگی کردن در طلب و افراط نکردن. (منتهی الارب). || اجمال شی ٔ؛ گرد آوردن آن بعد از پراکندگی. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || اجمال حساب، جمله کردن آن. (منتهی الارب). || اجمال کار؛ نیکو کردن صنیعه. نیکو کردن کار و بسیار کردن آن. (منتهی الارب). || بسیارشتر شدن مرد. (منتهی الارب). بسیارشتر شدن. (تاج المصادر). || خوبی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || اجمال بدو معنی است: 1- معرفت و شناختن که امور چندی را محتمل و شامل شود. 2- سخن بطرز مبهم ادا کردن. (تعریفات). || ضد تفصیل.
اجمال. [اَ] (ع اِ) ج ِ جمل. شتران نر: بر پشت افیال و اجمال به سرندیب برد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
(مص ل.) به اختصار سخن گفتن، مبهم و نارسا گفتن، (اِ.) سخن خلاصه و مبهم. [خوانش: (اِ) [ع.]]
جَمَل
بهکوتاهی سخن گفتن، گفتن مطلبی بهاختصار،
(اسم) خلاصه،
[قدیمی] نیکی کردن در حق دیگران،
سخن خلاصه
فشرده کردن، کوتاهی، کوتاه
اختصار، ایجاز، تلخیص، خلاصه،
(متضاد) تفصیل
کوتاهی در سخن، آهستگی درطلب، خلاصه کردن شتران شتران
اِجْمال، باختصار مطلبی را گفتن، اختصار، اِبهام،