معنی اجناد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اجناد. [اَ] (ع اِ) ج ِ جُند. لشکرها. عساکر: او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی). وجوه قوّاد و محتشمان اجناد هر کس که بخدمت سلطان مبادرت نمودند. (جهانگشای جوینی). جمعی از افراد و اجنادملک زوزن آنجا مانده بودند. (جهانگشای جوینی). به دارالملک غزنه آمد تا چند روز جیاد و اجناد را آسایش دهد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). ناصرالدین سبکتکین با کثرت آن سواد و غلبه ٔ آن اجناد حرکت کرد و بطوس آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). بموازات رایات سلطان آمد مغروربکثرت سواد و غلبه ٔ حشم و اجناد خویش و از نصرت مقابله و تأیید باری... غافل. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ جند؛ لشکرها، سپاهیان.

فرهنگ عمید

جند۱

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: جند) از پارسی گندها سپاهان لشکرها (اسم) جمع: جند. لشکرها

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر