معنی احرام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
احرام. [اِ] (ع مص) آهنگ حج کردن. || بحرمت شدن. در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن. || حرام بکردن. (تاج المصادر). || به ماههای حرام درآمدن. در ماه حرام شدن. (تاج المصادر). || در حرم مکه یا مدینه درآمدن. در حرم شدن. (تاج المصادر). || اِحرام مراءه؛ حائض شدن او. || قمار بردن. (تاج المصادر). بردن و چیره شدن بر حریف در قمار. (منتهی الارب). || سوگند خوردن: یحرم الرجل فی الغضب، سوگند میخورد مرد در حال خشم. (منتهی الارب). || بازداشتن و بی بهره کردن از چیزی. (منتهی الارب). || نومید کردن. || احرام حاج و احرام معتمر؛ بکاری درآمدن او که بسبب آن حرام شود چیزی که حلال بود. مقابل احلال (اصطلاح حج). || بر خود حرام گردانیدن بعضی چیزهای حلال و مباح (مانند استعمال طیب و اصلاح ریش و مباشرت) را چند روز پیشتر از زیارت خانه ٔ کعبه از مقامات معین و همچنین در ایام حج. || (اِ) مجازاً بمعنی دو چادر نادوخته که در ایام احرام یکی را لنگ و ته بند کنند و دیگری را بر دوش پوشند.
- احرام بستن، آهنگ کردن. قصد و نیت کردن. (غیاث اللغات):
چه آسان است با بی برگی احرام سفر بستن
که هم مرکب بود هم توشه دامن بر کمر بستن.
صائب.
- احرام بند. رجوع بهمین لغت شود.
- احرام گرفتن، مراسم احرام بجا آوردن (در حج):
چون همی خواستی گرفت احرام
چه نیت کردی اندر آن تحریم.
ناصرخسرو.
مردی نام او علأبن منبه، احرام گرفت. (ابوالفتوح).
- احرام گرفته، مُحرم.
|| مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احرام، بکسر همزه در لغت بمعنی منع آمده. و شرعاً حرام کردن پاره ای از امور و واجب ساختن امور دیگری است هنگام گزاردن حج، چنانچه در جامعالرموز گفته. و بیرجندی گوید نزد ابوحنیفه، احرام عبارت است ازنیت حج با لفظ تلبیه یعنی لبیک گفتن و قاصد اِحرام را مُحرم نامند - انتهی. و نزد صوفیه، اِحرام عبارت است از ترک شهوت نسبت بمخلوقات. و خروج از احرام نزدآنان عبارت است از گشاده روئی با خلق و فرودآمدن بسوی ایشان بعدالعندیه فی مقعد صدق. و این معنی در سابق در ذکر معنی حج گفته شد - انتهی.
احرام. [اِ] (ع اِ) شَرب سیاه و از آن طیلسان کردندی. (رحله ٔ ابن جُبیر).
احرام. [اَ] (ع اِ) ج ِ حَرَم و حَریم.
جمع حَرَمْ، جمع حریم. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
(مص ل.) آهنگ حج کردن، در حرم درآمدن، (اِ.) مجازاً دو تکه لباس نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر بندند و دیگری را بر دوش اندازند. [خوانش: (اِ) [ع.]]
بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه،
(اسم) [مجاز] دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر میبندند و دیگری را به دوش میاندازند،
* احرام بستن: (مصدر لازم) جامۀ احرام پوشیدن و نیت حج کردن و به سوی کعبه رفتن،
اولین عمل حج
جامه حج
آهنگ حج کردن، بحرمت شدن، در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن، حرم وحریم
اِحْرام، حَرام گردانیدن، لباس طواف پوشیدن،