معنی اخطار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اخطار. [اِ] (ع مص) در خطر افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خود را در تهلکه انداختن. || یاد دهانیدن کسی را بعد فراموشی.یاد آوردن امری کسی را بعد فراموشی. || بدل گذرانیدن چیزی. بدل بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی). || بلند قدر و منزلت گردانیدن کسی را: اخطره اﷲ. || خود را گرد گردانیدن برای حریف، پس برآمدن برای جنگ با وی. || گرو بستن. || اخطار مال، مال را بگرو در میان نهادن. || اخطار فلان فلان را؛ هم قدر و هم منزلت کسی گردیدن. || اخطار کردن، اعلام کردن.
اخطار.[اَ] (ع اِ) ج ِ خِطر. || ج ِ خَطَر. بلاها. تهلکه ها. امور عظیمه: در اخطار نفس خویش در مقاحم حتوف و اعتراض شهادت در ملاحم حروب و معارض اسنه و سیوف بسلامت برآمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
آندو گفتندش نصیحت در سمر
که مکن ز اخطار خود را بیخبر.
مولوی.
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطار و بیم.
مولوی.
بر عزم مصر باصفهان رفتم و از آنجا بر راه آذربیجان بعد از اخطاری که مشاهده کردم. (جهانگشای جوینی).
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ خطر؛ بلاها، سختی ها.
(مص م.) در خطر افکندن، ابلاغ و اعلام کردن، (اِ.) آگهی، اعلام. [خوانش: (اِ) [ع.]]
خطر
ضرورت انجام یا پرهیز از امری را به کسی یادآوری کردن، آگاه کردن، گوشزد کردن، هشدار،
حکمی که داور به بازیکن خطاکار میدهد، یادآوری مطلبی به کسی از راههای قانونی
حکمی که داور به بازیکن خطاکار می دهد، یادآوری مطلبی به کسی از راه های قانونی
هشدار، آگاهانیدن، هشیاری
هشدار
آگهی، اخطاریه، هشدار، ابلاغ، یادآوری
جمع خطر، بلاها، تهلکه ها